به گزارش دنیای موسیقی
موسیقی آخرین ساخته کریستوفر نولان را لودویگ گورانسون آهنگساز سوئدی ساخت. با اینکه فیلمهای نولان شهرهاند به موسیقیهای هانس زیمر بزرگ، اما او از چند فیلم قبلیاش تصمیم گرفت که سراغ این آهنگساز جوان برود و با او کار کند. نولان بعد از ۷ همکاری جذاب با زیمر، سراغ گورانسون رفت و در «تنت» از قطعات او استفاده کرد. اواخر ۲۰۲۱ پیشنهاد ساخت موسیقی فیلم اوپنهایمر را به او که در آن روزها ۳۶ ساله بود داد و قرارداد نوشتند. گورانسون هم سنگ تمام گذاشت و یک موسیقی حماسی و نفسگیر برای فیلم سه ساعته نولان ساخت. اواسط مرداد، همان روزی که فیلم اکران شد، آلبوم موسیقیاش هم منتشر شد.لودویگ گورانسون که برای «پلنگ سیاه» برنده جایزه اسکار شد، در نوجوانی موسیقی را شروع کرد و از کالج سلطنتی موسیقی در استکهلم فارغالتحصیل شد. در سال ۲۰۰۷ به لس آنجلس نقل مکان کرد تا در دانشگاه کالج جنوبی کالیفرنیا برای برنامه فیلمسازی و آهنگسازی تلویزیونی تحصیل کند. خودش هر سازی که فکرش را بکنید مینوازد از ارگ کلیسا و پیانو و کیبورد و سینتیسایزر گرفته تا انواع گیتار. خلاقیت و مهارت او، او را به عنوان آهنگسازی جوان اما حرفهای در میان فیلمسازان شناسانده است، به خصوص که گلدن گلوب و گرمی را هم در کارنامه خود دارد و با ساخت موسیقی برای آثاری چون سریالهای کمدی تلویزیون آمریکا نظیر «جامعه»، «پایان خوش» و «دختر جدید» در میان مردم نیز شناخته شدهاست.
موسیقی اوپنهایمر، از همان دقیقه اول خودنمایی میکند. یک موسیقی حماسی تمام عیار که برنامهاش جلب توجه مخاطب و قرار گرفتن کنار یکی از پر و سر و صداترین اتفاقات قرن است. هرچند صدا در فیلمهای نولان به طور مشخصی بلند و جلب توجه کننده است و در بیشتر موارد به سمت موسیقی حماسی میرود اما موسیقی اوپنهایمر از حالت ملایم و شخصی به سمت یک صحنه صوتی با ابهت حرکت می کند که ویژه بودن آن را افزایش میدهد. به ویژه اینکه یکی از کاربردهای کلیدی موسیقی در فیلمهای کریستوفر نولان، نحوه استفاده از آن برای ایجاد تنش و تعلیق و البته صدای بلند آنهاست که همیشه مورد انتقاد منتقدین نولان هم بوده است. چه «شوالیه تاریکی» باشد چه «تلقین» به هر حال همیشه خطری در کمین است و همیشه خطر صدایش در فیلمهای نولان کوبنده و البته فراموش نکنیم نوآورانه است.
بنابراین موسیقیای که این فیلم طلب میکند، موسیقیای است از جنس بمب اتم. گورانسون در اوپنهایمر صدای افکار پریشان و انقلابی رابرت اوپنهایمر است. همچنانکه او وقتی چشمهایش را میبندد حرکت اتمها را میبیند و شکوه باز شدن هسته اتم را، موسیقی نیز به موازات او و احساسات و محاسباتش جلو میرود. با سکوت او سکوت میکند و با هیجانش بالا میرود. همانقدر که چشمهای کیلین مورفی در سکوت هم حرف برای گفتن دارند و سکوتش در تمام زمان دادگاه صوری معنادار است، سکوتهایی که در موسیقی متن اوپنهایمر هم گنجانده شده، معنادارند و استفاده از آنها هنر آهنگساز است. هرچند صدای ویولنها غالبترین صدای موسیقی این فیلم است اما یک ارکستر کامل در اختیار ذهن پروفسور اوپنهایمر است؛ اثری که تا به امروز به عنوان بهترین اثر آهنگسازش شناخته شده است.
جالب اینجاست که خود نولان هم در یک مصاحبه ویدیویی با تیم بازاریابی یونیورسال پیکچرز گفته بود که هیچ پیش فرضی درباره موسیقی این فیلم نداشته است. تنها چیزی که داشته این بوده که موسیقی بر اساس ویولن تنظیم شود. گورانسون هم به نیاز او پاسخ گفته بود و تا دلتان بخواهد از ویولن استفاده کرد. خودش در گفتوگویی درباره استفاده از ویولن در اوپنهایمر اعلام کرد که «در اجرای ویولن چیزهای زیادی وجود دارد. در عرض یک ثانیه میتوانید از چیزی زیبا به چیزی کاملاً وحشتناک تبدیل شوید و توجه به صدا به گونهای است که فکر میکنم به خوبی با عقل و احساسات بسیار قوی اوپنهایمر مطابقت دارد. صدای سازهای زهی حتی در میان صداهای حماسی موسیقی نیز برجسته است و توان این را داشته که تمام داستان و ویرانیهای پس از اوپنهایمر را در طول فیلم همراهی کند.»
گورانسون با تأکید بر تصاویری از چرخش اتمها، از ۴۰ ویولن برای بازنمایی توفان ذهنی رابرت استفاده کرد و دیوانگیهای نفسگیر او را به نت تبدیل کرد. او در مصاحبهای با رولینگ استون گفت که موسیقیای که او ضبط کرده «از چیزی که من فکر میکردم از نظر انسانی امکانپذیر است، پیشی گرفته» میدانید منظورش چیست؟ برگردیم به تیتر مطلب و لحظهای که نیلز بور دانشمند هستهای با اوپنهایمر صحبت میکند و میگوید: «مهم این نیست که نمیتوانی نتهای موسیقی را بخوانی، بلکه درک شنیدن موسیقی مهم است.» گورانسون هم قطعهای را با همین عنوان نوشته است. او در قطعه «آیا میتوانی موسیقی را بشنوی» از ۲۱ تغییر تمپو استفاده کرد. شاهکاری بزرگ برای یک ارکستر زنده. در ابتدا، گورانسون آن را «غیرقابل ضبط» نامید و قصد داشت آهنگ را ساز به ساز ضبط کند، اما همسرش او را تشویق کرد که آهنگ را در یک برداشت و به صورت زنده ضبط کند. به همین دلیل است که میگوید موسیقیاش از تصوراتش جلوتر رفته است. حالا که صحبت از نیلز بور با بازی کنت برانا در این فیلم شد، اجازه بدهید که یک نقل قول معروف از او بیاورم. بور میگوید: «هر چیزی که ما واقعی مینامیم از چیزهایی ساخته شده است که نمیتوان آنها را واقعی دانست.» حالا ربطش به این ماجرا چیست؟ ربطش اینجاست که خود آهنگساز ما هم نمیدانست که میتواند کاری کند که تا پیش از این انجامش نداده بوده.
پاورقی:
- برگرفته از یکی از دیالوگهای مهم فیلم که توسط نیلز بور، فیزیکدان دانمارکی و برنده جایزه نوبل به اوپنهایمر گفته میشود. او از اوپنهایمر میپرسد: «مهم این نیست که نمیتوانی موسیقی بخوانی، مهم این است که میتوانی آن را بشنوی. آیا میتوانی موسیقی را بشنوی، رابرت؟» سوال بور به این معنی است که چیزی مهمتر از توانایی انجام محاسبات ریاضی وجود دارد. شخص باید بینشی به معنای این محاسبات داشته باشد، شهودی داشته باشد و از آن الهام بگیرد.
- بندی از ترانه معروف استینگز به نام «روسها» که اصل این بند این است: ?How can I save my little boy from Oppenheimer’s deadly toy